در شرایط ابهام و عدم قطعیت،بجای تدوین اسناد راهبردی، تفکر راهبردی را فرابگیرید

در محیط کسب و کارهای نوین که با ابهام و عدم قطعیت آمیخته شده است، روش های ایستا مانند تدوین اسناد راهبردی بی فایده است. بجای تدوین اسناد راهبردی، تفکر راهبردی را فرا بگیرید و کسب و کار خود را بسوی اقیانوس های آبی هدایت کنید.

واقعیت های بازار را بشناسید، اما تسلیم آن نشوید. گوش به زنگ باشید و با بهره گیری از فناوری های به هم زننده ( disruptive technologies ) بر موج بعدی کسب و کار سوار شوید و کنترل گوشه ای از بازار را در دست بگیرید.

قبل از تکیه بر آموخته های پیشین خود در زمینه ریاضیات، مهندسی، مدیریت و غیره، آنها را با روش های تجربی مورد آزمون و اعتبارسنجی قرار دهید و با توجه به نیازهای آتی بخشی از مشتریان، در کسب و کار خود چرخش انجام دهید. اینقدر چرخش کنید تا محصول یا خدمتی ارائه کنید که گروه هدف شما در بازار، عاشق راه حل پیشنهادی شما شوند.

با این روش، می توانید بزودی خودتان را به عنوان یک واقعیت جدید به بازار رقابتی تحمیل کنید!

حسین مرادی
موسس استارت آپ یواسپیس
(Uspace.ir)

Posted in استارتاپ, فروشگاه‌ساز یواسپیس | Leave a comment

توسعه واقعی یک سازمان یا جامعه تنها در سایه رشد ضعیف ترین اعضای آن قابل تحقق است!

نمره ضعیفترین فرد کلاس، تاثیر بیشتری در معدل یک کلاس دارد تا افراد متوسط آن کلاس

تعداد و بزرگی سرعت گیرها در خیابانهای یک شهر بر اساس بی احتیاط ترین و ناشی ترین رانندگان درنظرگرفته می شود، نه رانندگان عادی یا حرفه ای!

به عبارت دیگر،
میزان رشد یک جامعه وابستگی مستقیم دارد بارشد بی شعورترین افراد آن جامعه!

حسین مرادی

Posted in روندهای جدید فناوری اطلاعات, سلامت اداری و مبارزه با فساد, عمومي | Leave a comment

آیا تجربه عملی برای منتور بودن کفایت میکند؟

در اکوسیستم استارتاپی ایران، اخیرا این نگاه بشدت پررنگ شده که هرکسی که یک استارتاپ موفق داشته باشد، می تواند یک منتور (مربی) موفق نیز باشد.
گزاره ای که مثالهای زیادی در نقض آن مشاهده شده است. برای مثال، بسیاری از همین افراد در استارتاپ دوم خود کاملا ناموفق بوده اند!

ریشه اصلی تقویت نگاه فوق، وجود افراد زیادی است که با تجربه اندک، خود را منتور می‌نامند. این آش گاهی اوقات آنقدر شور است که می‌شود گفت “همه منتور هستند، مگر اینکه خلافش ثابت بشود!”

بسیاری از این منتورنماها صرفاً علاقه‌مند به منتورینگ هستند، یا تجربه شان محدود به شکست یک استارتاپ است و یا نهایتاً یک مشاور خوب هستند.

با این توضیح، شاید سوال شما هم این باشد که منتور کیست و چه تفاوتی با مشاور دارد؟

منتور و مشاور با وجود اشتراکات فراوان، لزوما دو مفهوم یکسان نیستند. در اکثر حوزه‌های فنی و تجاری، مشاوران خوب زیاد داریم، اما منتور خوب خیلی کم داریم.

منتور فرد با تجربه ای است که از ابتدای راه با یک استارتاپ همراه می‌شود و سعی می‌کند در نقاط حساس و حیاتی به موفقیت یک استارتاپ کمک کند و خودش را در قبال موفقیت یا شکست یک استارتاپ کاملاً مسوول می‌داند. حتی ممکن است در قبال این همراهی، درصد بسیار کمی از سهام یک استارتاپ را هم بگیرد تا انگیزه کافی برای کمک به رشد آن استارتاپ را داشته باشد.

به بیان ساده‌تر، منتور شبیه پزشک خانواده است که هدفش پیشگیری از مریضی شما و ارجاع شما به متخصص مربوطه قبل از بحرانی شدن مریضی شما است.

اما مشاوران در بهترین حالت، شبیه یک پزشک متخصص هستند و دردی که قبلاً توسط منتور تشخیص داده شده است را درمان می‌کنند. البته کم نداریم مشاورانی که صرفاً شومن‌های خوبی هستند و بدون توجه به درد شما و راه‌حل درمانی آن، تنها محفوظات خود را طوطی‌وار و با زیبایی ارائه می‌دهند!

با این مقدمه، سوال این است که یک منتور خوب چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

سه ویژگی یک منتور خوب:

۱- اول اینکه دانش و تجربه راه اندازی استارتاپ را بصورت جدی داشته باشد یا حداقل به شکلی درگیر توسعه یک یا چند استارتاپ واقعی بوده باشد. به این نوع از دانش، «دانش ضمنی» گفته می‌شود که بسیار کلیدی است و بدون آن، منتور بودن بی‌معنا است.

۲- دوم اینکه مطالعه تئوریک خوبی در زمینه رهبری، سازماندهی، کسب و کار، کارآفرینی و دلایل موفقیت و شکست استارتاپ‌ها داشته باشد تا بتواند استارتاپ‌های رقیب را به درستی تحلیل کند و ریشه‌های موفقیت و شکست هر استارتاپ رو به درستی درک کند. به این نوع از دانش، دانش صریح گفته می‌شود.

۳- سوم این که توانایی ارتباطی و معلمی خوبی داشته باشد و بتواند دانش صریح و ضمنی‌اش را به سایرین منتقل کند.

ایده آل آن است که یک منتور خوب هر سه ویژگی فوق را بصورت همزمان داشته باشد. اما متاسفانه حتی منتورهای خوشنام اکوسیستم استارتاپی ایران نیز هر سه ویژگی فوق را بصورت تمام و کمال ندارند. پس راه‌حل چیست؟ کدام ویژگی اهمیت بیشتری دارد؟

شما می‌توانید با مطالعه بیشتر و یادگیری اصول ارتباطی، دانش صریح و توانایی‌های ارتباطی خود را ارتقا دهید، اما بدون داشتن دانش ضمنی (تجربه عملی) نمی‌توانید به یک منتور عالی تبدیل شوید. این روش، شبیه آن است که تمام کتابهای آشپزی را خوانده باشید، اما خودتان هیچ وقت آشپزی نکرده باشید! چنین افرادی نهایتاً می‌توانند یک مشاور یا شومن خوب باشند.

نتیجه‌ آن که دانش ضمنی (تجربه عملی) شرط لازم برای منتورینگ است. البته فراموش نکنیم که دانش ضمنی شرط کافی برای منتورینگ نیست.

به عینه دیده‌ام که بسیاری از افرادی که دانش ضمنی خوبی دارند و حتی یک استارت‌آپ یا کسب و کار موفق را نیز تاسیس کرده‌اند، به علت برخوردار نبودن از دانش صریح و توانایی ارتباطی مطلوب، علت موفقیت کسب‌وکار خود را در کار، کار و کار بیشتر می‌دانند که دربسیاری از موارد، ادعای سست و شکننده‌ای است.

عده دیگری از این افراد نیز با مطالعه کتابهای موفقیت آنتونتی رابینز و مانند آن، صرفاً به کلی‌گویی بسنده می‌کنند و دانشی را منتقل می‌کنند که هیچ کمکی به سایر استارتاپ‌های در حال رشد نمی‌کند. شاید به همین دلیل است که همه ما فوتبالیستهای موفق زیادی را می‌شناسیم که هیچگاه سرمربیان موفقی نبوده‌اند.
از طرف دیگر، باوجود آن که اکثر مربیان موفق، فوتبالیست‌های حرفه‌ای بوده‌اند، اما مربیان موفق انگشت شماری هم داریم که هیچگاه فوتبالیست برجسته‌ای نبوده اند که البته آنها استثنا هستند.

حسین مرادی
۳۰ دی ماه ۱۳۹۶

Posted in استارتاپ, روندهای جدید فناوری اطلاعات, عمومي, نقد فناوري اطلاعات | Leave a comment

علاقه عجیب دیجی کالا برای تبدیل شدن به اولین یونیکورن یک میلیارد دلاری ایران با تناقض‌گویی‌های متعدد ادامه دارد!؟

تک راسا امروز (۲۶ آذر ماه ۱۳۹۶) گزارش داده است که دیجی‌کالا در یک کنفرانس خبری که در محل مرکز پردازش این شرکت در غرب تهران برگزار شده است، مجددا بر تبدیل شدن دیجی کالا به اولین یونیکورن ۱ میلیارد دلاری ایرانی تا پایان سال تاکید کرده است.

تک راسا نوشته است:

به گفته بنیانگذاران دیجى‌کالا، ارزش محاسبه شده این شرکت که بر مبنای محاسبات صورت گرفته بر اساس گزارش اخیر عملکرد صد روزه دولت اعلام شده (۵٠٠ میلیون دلار) مربوط به سال ٩۴ بوده و ارزش کنونى این شرکت در حال حاضر بالاتر از این ارقام است.

پیشتر بر اساس محاسبه پامگرنت، ارزش دیجی‌کالا ۷۵۷ میلیون یورو برآورد شده بود.

به گفته بنیانگذاران دیجى‌کالا، پیش بینی می‌شود با توجه به توسعه زیرساخت‌ها و روند پیش رو، امسال ارزش این شرکت از مرز یک میلیارد دلار عبور کند.

————

چند نکته درباره ادعای امروز دیجی‌کالا

ارزشگذاری ۱۵۰ میلیون دلاری دیجی‌کالا در سال ۱۳۹۳ باعث تعجب منتقدین و دوستان دیجی‌کالا شده بود که قبلاً در مطلب زیر به آن پرداختیم.
http://itexpert.ir/blog/?p=629

دیجی کالا مگ در تاریخ ۱۹ آذر ۱۳۹۶ (https://goo.gl/jEgaFm ) ادعا کرده بود که “دیجی‌کالا به عنوان بزرگ‌ترین کسب وکار اینترنتی ایران طی ده سال گذشته به طور متوسط رشد سالانه ۱۰۰ درصدی را تجربه کرده است”.

اما امروز دیجی‌کالا در یک موضع گیری تازه، مدعی شده است که ارزش دیجی کالا در سال ۱۳۹۴، ۵۰۰ میلیون دلار بوده است. این ادعا به این معنی است که دیجی کالا از سال ۱۳۹۳ تا سال ۱۳۹۴، رشد ۳۳۳ درصدی را تجربه کرده است!

سوال ۱: در فاصله سال ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۴ چه اتفاقی رخ داده است که ارزش دیجی‌کالا به یکباره ۳۳۳ درصد رشد کرده است و از ۱۵۰ میلیون دلاری به ۵۰۰ میلیون دلار افزایش یافته است؟

سوال ۲: چرا در مصاحبه یک هفته پیش دیجی‌کالا، از رشد سالیانه ۱۰۰ درصدی صحبت شده بود، اما اشاره‌ای به رشد ۳۳۳ درصدی نشده است!

به دیجی کالا که سمبل جامعه استارتاپی ایران است، مجدداً پیشنهاد می‌شود بجای برگزاری مصاحبه‌های خبری متعدد و نشر اخبار متناقض و بی‌اعتبار کردن چهره خود و جامعه استارتاپی ایران، داده‌های لازم برای ارزش‌گذاری خود را بصورت شفاف منتشر کند.

سخن پایانی با اکوسیستم کارآفرینی ایران: سکوت دربرابر تناقض‌گویی‌های غول‌های میلیاردی استارتاپی ایران به معنای حمایت از آنها نیست،‌ بلکه خیانت به کل اکوسیستم استارتاپی ایران است.

فراموش نکنیم که خودروسازان ایرانی به دلیل حمایت‌های بی‌پایان دولتی (تعرفه‌های سنگین واردات) و در سایه سکوت مردم، بصورت آرام‌ و خزنده از ماموریت خود یعنی تولید خودرو فاصله گرفته‌اند و بسرعت در حال استحاله از یک تولیدکننده به یک شرکت بازرگانی و مونتاژ خودروهای گران قیمت و بی‌کیفیت چینی هستند.

نباید اجازه دهیم، غول‌های استارت آپی نیز مسیر غلط خودروسازان را ادامه دهند.

حسین مرادی، ۲۶ آذر ۱۳۹۶

Posted in استارتاپ, روندهای جدید فناوری اطلاعات, عمومي, نقد فناوري اطلاعات, کارآفرینی و اقتصاد مقاومتی | Leave a comment

تبدیل شدن دیجی‌کالا به اولین یونیکورن یک میلیارد دلاری ایرانی! واقعیت یا فضاسازی روانی و رسانه‌‌‌ای؟

حسین مرادی، ۲۰ آذر ۱۳۹۶

دیجی‌کالا مگ در تاریخ ۱۹ آذر ماه ۱۳۹۶ ( https://goo.gl/jEgaFm) ادعا کرده است که “پیش‌بینی می‌شود با توجه به توسعه زیرساخت‌ها و روند پیش رو، امسال ارزش دیجی‌کالا ا از مرز یک میلیارد دلار عبور کند.” اما این ادعا چقدر صحیح است؟

از آن جا که ما به داده‌های مربوط به میزان فروش و تعداد کاربران دیجی‌کالا دسترسی نداریم، ادامه این تحلیل بر اساس اطلاعاتی خواهد بود که محسن ملایری، مدیر شتابدهنده آواتک و از اعضای تیم مدیریتی سرآوا (سرمایه گذار دیجی کالا) منتشر کرده‌ است.

یک مقدار به عقب برگردیم. یعنی ۲۰ تیر ماه ۱۳۹۳٫ محسن ملایری مقاله‌ای در وبلاگش منتشر کرد با این عنوان که “آیا دیجیکالا واقعا ۱۵۰ میلیون دلار می ارزد؟”
http://malayeri.me/1393/04/592.html

وی در حالی که از رقم بالای این ارزش‌گذاری متعجب شده بود، در وبلاگ خود نوشت:

“حتی اگر نرخ دلار مبادلاتی را هم حساب کنیم هنوز ۱۵۰ میلیون دلار خیلی زیاد است برای اینکه یک شرکت تجارت الکترونیک طی چند سال به این ارزش برسد؛ آن هم در ایران!

دیروز خبر معرفی ۳ شرکت پرارزش اینترنتی ایران که درگزارش جهانی استارتاپ ها منتشر شده بود و در اکونومیست وتک کرانچ بازنشر داشت…

در این گزارش به شرکت دیجی کالا با ارزش ۱۵۰ میلیون دلار (نزدیک به ۴۵۰ میلیارد تومان) بعنوان با ارزش ترین شرکت اینترنتی ایران اشاره شده است. نکته اینجاست که این ارزشگذاری کاملا تخمینی و بر اساس داده های فعالان فضای استارتاپ در ۵۰ کشور دنیا جمع آوری شده است و اطلاعات تخمینی از کشور ایران توسط من در اختیار Startup World Report قرار گرفت.”
—————

این قیمت گذاری در آن تاریخ، موجب تعجب بعضی از فعالان استارتاپی نیز شده بود. برای نمونه این مقاله به پشت پرده این موضوع پرداخته است
http://www.itna.ir/note/31373

حالا اجازه بدین برگردیم به حدود ۱۰ روز پیش. یعنی تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۹۶ که دیجیاتو مقاله‌ای (https://goo.gl/nGCzTj)) منتشر کرد با این عنوان که “ارزش دیجی‌کالا به ۵۰۰ میلیون دلار رسیده است. روابط عمومی دیجی‌کالا در خصوص این عدد نظری نمی‌دهد، اما محسن ملایری می‌گوید: «ارزش ۵۰۰ میلیون دلاری دیجی‌کالا دور از واقعیت نیست. دستاوردهای دیجی‌کالا مثل Market Place و مرکز پردازش کالای عظیمی که اخیرا شروع به کار کرده روی درآمد این شرکت تاثیر گذار بوده است و این شرکت می‌تواند ارزش بالاتری را نیز به دست آورد.»
ملایری در پایان تاکید می‌کند که «در ایران نیز شرکت‌های میلیارد دلاری خواهیم داشت؛ نه تنها این موضوع چندان دور از تصور نیست بلکه رسیدن به چنین ارزشی بسیار نزدیک است.»

—————-

اگرچه محسن ملایری به دلیل عضویت در تیم مدیریتی سرآوا پارس در ارزش‌گذاری بالاتر دیجی‌کالا ذینفع است، اما لحن صحبت‌های وی در سال ۱۳۹۳ و سال ۱۳۹۶ نشان می‌دهد که وی ۳ سال پیش از ارزش‌گذاری ۱۵۰ میلیون دلاری دیجی کالا متعجب شده بود و اکنون نیز تلاش می‌کند که ارزش ۵۰۰ میلیون دلاری دیجی کالا را توجیه کند.

نکته قابل تامل بعدی این است که محسن ملایری در مورد زمان دقیق تبدیل شدن دیجی کالا به یک یونیکورن یک میلیارد دلاری، هیچ صحبتی نمی‌کند، اما همانطور که در ابتدای بحث اشاره شد، دیجی کالا یک هفته بعد از مصاحبه محسن ملایری، در تاریخ ۱۹ آذر ۹۶، صراحتاً اعلام می‌کند که پیش‌بینی می‌شود امسال ارزش دیجی‌کالا ا از مرز یک میلیارد دلار عبور کند!
—————-
حرف پایانی:

چه اهمیتی دارد که دیجی‌کالا در عرض ۱۰ روز، ارزش خود را از ۵۰۰ میلیون دلار به بیش از یک میلیارد افزایش دهد؟

در پاسخ باید عنوان کنم که ارزش یک استارتاپ در حال رشد، در مرحله اول، یک مساله ذهنی است و وابستگی شدیدی به برداشت مردم و سرمایه‌گذاران دارد.

لذا وقتی دیجی‌کالا با فضاسازی روانی و رسانه‌ای، قیمت خود را در عرض ۱ هفته از ۵۰۰ میلیون دلار به ۱ میلیارد دلار افزایش می‌دهد و مردم هم با نشر این خبر، علاقه خود را به واقعیت داشتن این ادعای بدون سند نشان می‌دهند، ارزش واقعی دیجی‌کالا نیز به سرعت افزایش می‌یابد، حتی اگر دیجی‌کالا از نظر بسیاری از متخصصین دچار افت کیفیت در خدمات‌دهی شده باشد.

سوال این است که آیا استارتاپ‌های نوپا نیز می‌توانند با انتشار یک خبر بر روی سایت خود، ارزش واقعی خود را در کمتر از ۱۰ روز به دو برابر افزایش دهند!؟ شما این رشد را باور می‌کنید؟

Posted in استارتاپ, روندهای جدید فناوری اطلاعات, عمومي, نقد فناوري اطلاعات, کارآفرینی و اقتصاد مقاومتی | Leave a comment

واکاوی دلایل اصلی موفقیت مالی بیل گیتس

آدمهای زیادی رو میشناسم که زیاد کار میکنند، اما به نسبت کاری که میکنند، نتیجه نمی‌گیرند. این دیدگاه (یعنی رابطه زیاد کار کردن با موفقیت) درمورد موفقیت مالی بیل گیتس نیز مطرح است، اما به دلایلی که در ادامه تشریح می‌گردد، دیدگاه قابل استنادی محسوب نمی شود.

اگه منظور از زیاد کار کردن بیل گیتس این است که وی بدون ناامید شدن، سالها در یک حوزه تخصصی کارکرده است، نکته درستی است و کاملاً با آن موافقم، چرا که تحقیقات نشان داده است که شما برای موفقیت باید حداقل ۱۰ هزار ساعت بصورت مستمر در یک حوزه تحصصی مشخص کار کنید.

اما اگر تعریف شما از زیاد کار کردن این است که هفته‌ای حداقل ۸۰ ساعت، بصورت غیرهدفمند و غیرهوشمندانه کار کنید و انتظار داشته باشید، ۶ ماه بعد نتیجه بگیرید و چنانچه نتیجه نگرفتید، حوزه تخصصی خود را تغییر دهید، شک نکنید که چنین رویکردی بجز فرسودگی جسمی و روحی، نتیجه دیگری برای شما دربر نخواهد داشت.

حسین مرادی
۲۵ آبان ۱۳۹۶

Posted in استارتاپ, روندهای جدید فناوری اطلاعات, عمومي, مهندسی نرم افزار, نقد فناوري اطلاعات, کارآفرینی و اقتصاد مقاومتی | Leave a comment

توسعه یک استارت‌آپ، دوی ماراتن در صفحه مبهم و بی‌پایان مار و پله‌!

بسیاری از افراد تصور می‌کنند، توسعه یک استارت‌آپ همانند یک مسابقه دوی سرعت است که به سرعت می‌تواند صاحبش را ثروتمند کند. افراد دیگری نیز هستند که توسعه یک استارت‌آپ را همانند یک مسابقه دوی ماراتن می‌دانند که در بلند مدت منجر به نتیجه می‌شود.

به اعتقاد من، توسعه یک استارت‌آپ همانند یک مسابقه دوی ماراتن است که در صفحه مبهم و بی‌پایان مار و پله صورت می‌گیرد. در چنین فضایی، مواردی چون انحصار در رقابت، رقابت در اقیانوس قرمز (تعدد رقبا)، فیـلتـرینـگ، تغییر قوانین دولتی و مجوزهای مختلف دولتی، همچون مارهای زهرآگینی هستند که می‌توانند اجازه هرحرکتی را از شما بگیرند و یا شما را از عرش به فرش برگردانند!

بخش مثبت صفحه مار و پله آن است که اگر تاس روزگار با شما یار باشد (یعنی ایده استارت‌آپی شما جذاب باشد و هر تصمیم و حرکت شما در زمان صحیح، مکان مناسب و در جمع مناسب انجام شود) و یا بتوانید با تردستی‌هایی، اعداد دلخواه خود را از این تاس بیرون بکشید (البته ما این میانبرها را توصیه نمی‌کنیم!)، می‌توانید از پله‌های ترقی موجود استفاده کنید و به سرعت رشد کنید. این پله ها (یعنی اعتماد سرمایه‌گذاران خطرپذیر به شما، سوار شدن روی امواج شبکه های اجتماعی، سوار شدن روی شانه‌های بیزنس‌ها و غول‌های فناوری جاافتاده و مطرح، و بهره‌گیری از امتیازات و حمایت‌های ویژه دولتی و حاکمیتی) می‌توانند کمک کنند که ره چندساله را در کوتاه مدت طی کنید.

این تمثیل، تلنگری است تا فراموش نکنیم که پس از انداختن تاس، این اعداد دلهره‌آور تاس هستند که ما را به سمت یک مار یا پله حرکت می‌دهند. کوتاه سخن آن که اگرچه هوشمندی و توانمند بودن تیم موسس یک استارت‌آپ نقش حیاتی در موفقیت آن استارت‌آپ دارد، اما موفقیت و شکست یک استارت‌آپ به شدت به نحوه تاس انداختن و موج سواری و واکنش هوشمندانه در مقابل رویدادها و مدیریت ریسک‌های فضای کسب و کار وابسته است.

با این توضیح، بنظر می‌رسد که هنر یک استارت‌آپ موفق، چابکی آن در مقابل تهدید مارهای کوچک و بزرگ و رساندن خود به پله‌های ترقی موجود و استفاده حداکثری از فرصت پله‌ها جهت رشد است. ویژگی بعدی یک استارت‌آپ موفق، تبدیل تهدید مارهای کم‌خطرتر به یک فرصت جدید جهت یافتن پله‌های بعدی است. دوباره برخواستن در هنگام مواجهه با مارهای زهرآگینی که شما را به نقطه شروع و یا چندین مرحله قبل بر‌می‌گردانند، نیز از کلیدی ترین عوامل موفقیت استارت‌آپ ها است. توجه کنید که دوباره برخواستن ممکن است شامل دنبال کردن مجدد ایده قبلی، چرخش در استراتژی کلی یک استارت‌آپ و یا شروع یک استارت‌آپ کاملاً جدید با تیم قبلی باشد.

اگر موارد فوق را بپذیریم، این سوال پیش می‌آید که در مواجهه با صفحه مبهم مارو پله، چه تفاوتی بین کسب‌وکارهای سنتی و استارت‌آپ‌ها وجود دارد، چرا که کسب و کارهای سنتی نیز می‌توانند همین رویکردها را دنبال کنند!

پاسخ این است که هنر استارت‌آپ‌ها به هم‌ریختن قواعد حاکم بر این صفحه مبهم مار و پله و ساختن پله‌های جدیدی در آن است! استارت‌آپ‌های پیشاهنگ به واسطه دو ویژگی مقیاس‌پذیری و تکرارپذیری که دارند، قدرت، جسارت و خلاقیت لازم جهت تغییر صفحه مار و پله و ایجاد پله‌های ترقی جدید در صفحه مار و پله موجود را دارند.

با اضافه شدن هر پله‌ جدید، زمین بازی، ظاهری جدید به خود می‌گیرد که می‌تواند فضای کسب و کار را برای کلیه فعالان اقتصادی بهبود بخشد. اما نکته‌ای که شاید به آن کمتر توجه می‌شود، سیطره و کنترل استارتاپ‌‌‌های پیشاهنگ (تک شاخ‌های میلیاردی) بر پله‌هایی است که توسط خودشان ساخته شده است. این سیطره سبب کاهش شدید ابهام و ریسک و کمرنگ شدن نقش تاس روزگار برای این تک شاخ‌ها خواهد شد که در صورت عدم توجه کافی به آن، می تواند در آینده‌ای نزدیک به یک تهدید برای سایر فعالان اقتصادی بدل شود. چرا که‌ تک‌شاخ‌ها می‌توانند با ایجاد انحصار در استفاده از پله‌های جدید یا بهره‌برداری از اشراف اطلاعاتی خود، قواعد بازی مار و پله را به سود خود و به ضرر سایرین تغییر دهند!

در این میان، نقش حاکمیت و دولت‌ در مدیریت و کاهش جمعیت مارهای زهرآگین فضای کسب و کار و کاهش قدرت تخریبی آنها بسیار کلیدی و بنیادی است. وظیفه بعدی حاکمیت و دولت، فراهم آوردن فضایی بدون رانت است که همه فعالان استارت‌آپی، بتوانند علاوه بر دسترسی عادلانه به پله‌های ترقی موجود، امکان تغییر صفحه بازی و ایجاد پله‌های جدید را نیز داشته باشند، بصورتی که ایجاد و مالکیت این پله‌های جدید در انحصار یک جریان یا گروه خاص قرار نگیرد.

حسین مرادی
۲۵ آبان ۱۳۹۶

Posted in استارتاپ, دولت الکترونیکی, روندهای جدید فناوری اطلاعات, عمومي, مهندسی نرم افزار, کارآفرینی و اقتصاد مقاومتی | Leave a comment

چرا مردم به سرعت، انتخابات، فوتبال یا سایر انتخاب‌های پیچیده را دوقطبی می کنند؟

نوشته حسین مرادی

ریشه این مساله به ساختار ذهنی و کودکی ما بر می گردد.
اولین انتخاب‌های پیش روی یک کودک، با سوال بله یا خیر شروع می‌شود. مثلاً از یک کودک می‌پرسیم که این غذا را دوست داری یا خیر؟
این ساده‌ترین شکل از انتخاب است که هرکسی با هر سطح از هوش از پس آن بر می‌آید. ممکن است نتواند پاسخ صحیح بدهد ولی می‌تواند سریعاً پاسخ دهد. چرا که فقط لذت انتخاب را تجربه می‌کند و به دلیل این که تنها یک گزینه پیش روی اوست، رنج از دست دادن را تجربه نمی‌کند.

سن کودک که بیشتر می‌شود، سوال بله یا خیر تبدیل به سوال پیچیده‌تری می‌شود. از او می‌پرسیم که ماکارونی بیشتر دوست دارد یا پیتزا؟
اینجا کودکی که به انتخاب‌های زوجی بله-خیر عادت کرده است، باید ویژگی‌های دو غذا را با هم مقایسه کند و پاسخ بدهد.

این نوع از انتخاب علاوه بر لذت انتخاب، رنج انتخاب را نیز به کودک تحمیل می‌کند، چرا که با انتخاب هر گزینه‌ای، گزینه دیگر را از دست می‌دهد. به همین دلیل است که برخی از کودکان در این نوع از انتخاب دچار تردید می‌شوند. اما اگر از همان کودک مجدداً بپرسیم که آیا ماکارونی دوست دارد و سپس، در صورت دریافت پاسخ منفی، از وی بپرسیم که آیا پیتزا دوست دارد، راحت‌تر به پاسخ نهایی دست می‌یابیم.
راهکاری که اشاره شد، در فروش و مذاکره و بازاریابی بسیار اهمیت دارد، چرا که بسیاری از مشتریان همانند یک کودک، اطلاعات ناقصی درباره یک محصول یا خدمت دارند و اگر بخواهند بین حتی دو گزینه انتخاب کنند، دچار تردید می‌شوند، لذا تبدیل دو گزینه به یک سوال بله-خیر بصورتی که در مثال بالا اشاره شد، می تواند تاثیر چشمگیری در متقاعدسازی مخاطبان و افزایش فروش شما داشته باشد.

اگر تعداد گزینه‌ها بیش از دو گزینه باشد و با یک انتخاب پیچیده طرف باشیم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

فرض کنید می‌خواهیم بین ۳ گزینه پیچیده انتخاب کنیم، به دلیل ساختار مقایسه‌ای زوجی مغز ما که ریشه در ذات بشر و کودکی ما دارد، مغز ما معمولاً گزینه الف و ب را با یکدیگر، گزینه ب و ج را با یکدیگر و گزینه الف و ج را نیز با یکدیگر مقایسه می‌کند تا بتواند مساله انتخاب را تاحدی ساده‌تر کند.

حال فرض کنید بجای ۳ گزینه پیچیده، ۵ گزینه پیچیده پیش روی ما باشد. چنانچه با مقایسه زوجی بخواهیم این گزینه‌ها را با یکدیگر مقایسه کنیم، باید ۱۰ مقایسه زوجی صورت پذیرد تا به جواب نهایی دست پیدا کنیم که برای بسیاری از افراد باهوش جامعه نیز مساله پیچیده ای محسوب می‌شود.

نکته مهم این است که حتی افراد باهوش جامعه نیز وقتی بین ۵ گزینه، ۱ گزینه را انتخاب می‌کنند، بجای لذت بردن از انتخاب خود، دچار رنج ناشی از عدم انتخاب ۴ گزینه دیگر می شود، چرا که ما بصورت غریزی، ویژگی‌های مثبت پنج گزینه را با یکدیگر ترکیب می‌کنیم و یک گزینه ایده‌آل غیرواقعی در ذهن خود ایجاد می‌کنیم. این گزینه ایده‌آل غیرواقعی که قطعاً ویژگی‌هایی فراتر از گزینه انتخابی ما دارد و وجود خارجی ندارد، باعث تحمیل رنج انتخاب به ما می شود.

لذا به واسطه ظرفیت پردازشی محدود مغز عموم مردم و گریز از رنج انتخاب، ما در ناخودآگاه مان علاقه‌مندیم تا ۱۰ گزینه را به سرعت و بدون تحلیل زیاد به ۲ گزینه یا نهایتاً ۳ گزینه تبدیل کنیم و حتی برای انتخاب بین این سه گزینه از روش تبدیل آن به مقایسه‌های زوجی بله یا خیر استفاده می‌کنیم.

به همین دلیل است که عموم مردم کشور بجای انتخاب بین ۵ تیم باشگاهی بزرگ کشور و حمایت از آنها، تمایل به حمایت از دو تیم محبوب و قدیمی دارند. چرا که انتخاب بین این دو، پیچیدگی کمتری نسبت به انتخاب بین ۵ تیم دارد و با هواداری از این دو تیم پرطرفدار، فشار اجتماعی کمتری را نیز متحمل می‌شوند.

در هنگام انتخابات سیاسی نیز، معمولاً همین اتفاق رخ می‌دهد. مردم به سرعت، انتخابات را دو قطبی می‌کنند تا بتوانند راحت‌تر بین یکی از دو قطب اصلی موجود که بیشترین طرفدار را دارد، انتخاب کنند.
پی نوشت: برای درک بهتر مفاهیم لذت انتخاب و دشواری انتخاب، توصیه می‌شود، به صفحه زیر مراجعه کنید:
https://goo.gl/3CZh3I

Posted in عمومي, کارآفرینی و اقتصاد مقاومتی | Leave a comment

اگر می‌خواهید کارآفرین شوید، ماه‌عسل آن را فراموش کنید!

مقایسه رویدادهای استارتاپی با واقعیات راه‌اندازی یک استارت‌آپ (به قلم حسین مرادی)

برگزاری رویدادهای کارآفرینی و آموزش عملی کارآفرینی از این جهت ضرورت دارد که افراد بتوانند در یک فضای شبیه سازی شده و در یک زمان محدود و فشرده, بصورت عملی, اصول راه اندازی یک استارتاپ رو فرا بگیرند، انگیزه لازم در این خصوص را بدست بیاورند، تیم سازی کنند، و شکست و موفقیت را تجربه کنند و به همین دلیل، بنده همیشه از طرفداران و حامیان برگزاری رویدادهای عملی استارتاپی بوده و هستم.

ولی نباید فراموش کرد که این رویدادها تنها برشی شیرین از مسیر پر پیچ و خم کارآفرینی هستند و می‌توان آنها را ماه‌عسل کارآفرینی نامید!

چرا که در این رویدادها، معمولاً با افرادی روبرو هستیم که همه علاقه‌مند به کار و کارآفرینی هستند و غالب برگزارکنندگان، مربیان، داوران و حتی سایر شرکت‌کنندگان در رویداد, نگاه برد و باخت و منفعت‌گرایانه بلندمدت به این رویدادها ندارند.

اما اگر تصمیم گرفتید وارد کارزار سخت کارآفرینی شوید، ماه‌عسل آن را فراموش کنید!
چرا که وقتی ما در عمل, دست بکار میشویم و به اصطلاح، استارتاپ خودمان را راه‌اندازی میکنیم، با مفهومی عام به نام مردم طرف می شویم که بسیاری از آنها، اصلا با مفهوم استارتاپ آشنا نیستند و علاقه به آشنایی با آن هم ندارند و حتی با هر تغییری در سبک زندگی خود مخالف هستند.

بخش تلخ‌تر کارآفرینی زمانی خودش را نشان می‌دهد که برخی از دوستان و همراهان شما در ماه عسل کارآفرینی، در هنگام راه‌اندازی واقعی یک استارتاپ به دلایلی چون تضاد منافع (مانند اشتراک در بخشی از بازار هدف دو استارتاپ)، حسادت و تنگ‌اندیشی و مانند آن از همراهی با شما دست می‌کشند و حتی برخی از آنها در مسیر رشد شما سنگ‌اندازی می‌کنند که این مقطع را می‌توان ماه تلخ کارآفرینی دانست.

پی نوشت:اینها برداشت شخصی بنده به عنوان کسی است که سابقه برگزاری یک رویداد موفق استارتاپ ویکند و دو اردوی کارآفرینی (بوت کمپ) رو داشته‌ام و در حدود ۱۰ رویداد استارتاپی موفق دیگر نیز به عنوان داور، مربی یا سخنران فعالیت داشته‌ام و اکنون نیز در حال توسعه استارت‌آپ خودم یعنی یواسپیس (Uspace.ir) هستم.

Posted in استارتاپ, عمومي, نقد فناوري اطلاعات | Leave a comment

برنامه شما برای سال ۹۵ چیست؟ پیشاهنگی، روزمرگی یا میرایی

در فرهنگ ایرانیان, ماهی نماد زندگی است. اما ماهیان را می توان به سه دسته کلی تقسیم کرد.
☑️ دسته اول, ماهیان مرده ای هستند که اگرچه ظاهرا زنده اند, اما کاملا اسیر جریانات روزگار هستند و با جریان متلاطم آب به سرعت به سمت منجلاب و مرداب حرکت می کنند. این گروه, نادانسته مسیر میرایی را انتخاب کرده اند و تفاوتی با ماهیان مرده ندارند.
☑️ گروه دوم اما روزمرگی می کنند  و اگرچه با جریان آب همراه نمی شوند, اما همیشه همراه با سایرین در محدوده مشخصی از رودخانه مشغول روزمرگی و گذران عمر هستند. این گروه که درصد زیادی از ماهیان را نیز تشکیل می دهد, به سمت مرداب حرکت نمی کنند, اما جرات حرکت به سمت سرچشمه ها را هم ندارند.
☑️ گروه سوم اما ماهیان پیشاهنگی هستند که تعدادشان نیز بسیار اندک است و در معنای واقعی کلمه, زنده و پویا هستند و آنقدر خلاف جهت جریان آب شنا می کنند تا به سرچشمه زلال کمال و تعالی برسند. اگرچه در این مسیر, مصیبت ها و خطرات فراوانی وجود دارد, اما نسل بعدی ماهی ها فرزندان همین گروه اندک خواهند بود و عملا آنها هستند که سرنوشت آینده ماهیان را رقم می زنند.

آخرین روز سال ۹۴ است. در سال ۹۵, در کدام مسیر حرکت خواهیم کرد. پیشاهنگی, روزمرگی یا میرایی؟

سال خوبی داشته باشید
با احترام
حسین مرادی

Posted in استارتاپ, عمومي, کارآفرینی و اقتصاد مقاومتی | Leave a comment